.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
حکایت نغز و شنیدنی-۸


"هنوز به مرد سنگ نزده است"


در تاریخ آمده است که حکیمی پیر و دانا به همراه یاران و ملازمانش از خیابانی می گذشت که ناگهان با سنگ های ریز و درشت مورد تهاجم جوانک گستاخی قرار گرفت که در بالای دیواری بلند برای اذیت و آزار رهگذران کمین کرده بود!

حکیم در باره آن جوانک از یارانش پرسید و آنان به وی گفتند: این کار همه روزه اوست و هیچکس از آزارش در امان نیست و برخی از افراد از آزار او فلج شده و سلامتی خود را از دست داده اند،اما او به راحتی از کمینگاه خود می گریزد و اگر هم گرفتار اذیت شوندگان خود بشود، با حمایت قاطع اعضاء خانواده و اقوام نزدیکش، از مجازات گریخته و هرگز تنبیه نمی شود و برعکس با این حمایتها تشویق هم می شود و آسوده خاطر به آزارهایش ادامه می دهد!

با شنیدن این سخنان عجیب و غریب، مرد حکیم لختی با خود اندیشید و به همراهانش گفت که جوانک را فرا خوانده و به نزد او بیاورند! جوانک گستاخ تقاضای حکیم را تمکین نکرد و آماده گریختن شد! اما قبل از اینکه بگریزد، شخص حکیم خود وی را صدا کرده و با دادن امان و ضمانت عدم برخورد، او را به حضور طلبید! جوانک از کمینگاه به پایین آمد و به حکیم نزدیک شد، مرد حکیم ضمن تشکر از این جوانک بخاطر اذیتی که متوجه او کرده و صدماتی که به وی وارد آورد، دست به جیب برده و پول قابل توجهی را به عنوان پاداش این عمل به وی هبه کرد و جوان را به خود وانهاد!

اطرافیان حکیم از این عمل ایشان رنجیده خاطر شده و حکیم را مورد مذمت قرار دادند، اما حکیم به آنها گفت: او هنوز به مرد سنگ نزده بود و در کار من حکمتی است که شما فعلاً از درک آن محروم هستید!

این خبر در شهر پیچید و همه در حیرت از کار مرد حکیم، انگشت به دهان می گزیدند و نمی دانستند که در این کار چه حکمتی است! همه منتظر ماندند تا طبق معمول شاهد حکمت کار حکیم بوده و آن را نیز به تجربیات خود بیفزایند و از آن بهره عملی بگیرند!

در آن سوی نیز جوانک از اینکه آزار دیگران نه تنها برایش تنبیهی در پی نداشته و تهدیدی هم نشده، بلکه درآمدی را هم متوجه او کرده است، تصمیم گرفت افراد بیشتری را مورد تهاجم خود قرار دهد تا به در آمد بیشتری برسد!و همین کار را هم کرد!

او هر روز همانند راهزنان، راه بر رهگذران می بست و با سنگ بر آنها هجوم می برد و مردم نیز به تقلید از حکمت حکیم به تناسب توان مالی خود به او پاداش می دادند و همچون حکیم می گفتند که :او هنوز به مرد سنگ نزده است!

زمان می گذشت و مردم آهسته آهسته از رویت حکمت حکیم ناامید می شدند و در تدابیر او تردید می کردند و حکیم هیچ نمی گفت و تنها به گفتن همین تک جمله اکتفاء می کرد که: او هنوز به مرد سنگ نزده است! تا اینکه روزی حکیم به اتفاق همان همراهان و ملازمان رکاب همیشگی اش از شهر می گذشتند و شاهد تجمع قابل توجهی از مردم شدند، علت تجمع را پرسیدند و در جواب شنیدند که امروز قرار است همان جوانک شرور را دار بزنند!!

حکیم به جلوی جمعیت رفت و جوانک را مستاصل تر از همیشه نگریست و از ایشان پرسید؛ چرا به این روز گرفتار شده است؟! جوانک گفت: هزینه دار مجازات مرا تو با اولین پاداشی که به من داده بودی، پرداخت کردی!! و بعد ادمه داد که من تحت تاثیر لذت ناشی از پاداشی که از تو گرفته بودم، تصمیم گرفتم که آزار و اذیتم را به دیگران توسعه دهم و در این مرحله ملاحظه کردم که افراد هر چه که فاخرتر باشند، پاداش های بیشتری را به من می دهند! فلذا سعی می کردم افراد فاخرتر را شکار کنم! تا اینکه روزی به مرد بسیار فاخری هجوم آوردم که از بخت بد من او کسی جز پادشاه نبود و بلافاصله مامورانش منزل ما را محاصره کرده و دستگیرم کردند و دیگر زور اقوامم به آنها نرسید و به دستور حاکم، محکوم به مرگ شدم و امروز روز اجرای حکم حاکم است!!

حکیم با شنیدن این توضیحات روی به همراهان خویش کرد و گفت: آیا به حکمت کارم وقوف یافته اید؟! این جوانک شرور در همان روز هم مجازاتش مرگ بود! اما من توان محکوم کردن او را نداشتم و احساس کردم که قبیله او مانع از اجرای عدالت می شود!

آری این جوان راست گفت و من آن روز در اصل به او پاداش ندادم، بلکه پیش پرداخت هزینه تهیه دار مجازات را به او دادم که بقیه هزینه آن هم توسط سایر شهروندان پرداخت شد و امروز او قربانی لذت هایی شده است که نمی دانست که آن لذت های کاذب در اصل شمارش معکوس زندگی او بودند!

حالا دیدید که او تا زمانی به آزار و اذیت هایش استمرار می داد که هنوز به مرد سنگ نزده بود و آن روزی که مرا سنگباران کرده بود، او در اصل در همانروز به یک مرد سنگ زد و مرگ خود را با پاداش ظاهری ام خرید و زندگی اش را با توسعه درآمد ناشی از آزار دیگران معامله کرد!

نتیجه اینکه، حرمت شکنی و هتاکی و تخریب دیگران در بیانیه ها، مصاحبه ها، سخنرانی ها و مقالات، مثل بپا کردن آتشی است که قطعاً دودش، به چشم خودشان هم می رود، اما چون نامحسوس بوده و انسان غرق لذت های کاذب است، متوجه نابودی تدریجی خود نشده و زمانی بخود می آید که سرطان عود کرده و دیگر کاری از طبیبان حاذق نیز برخاسته نیست!

صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاه


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 2.358 seconds.